جدول جو
جدول جو

معنی سر بسته - جستجوی لغت در جدول جو

سر بسته
چیزی که سر آن مسدود باشد (پاکت جعبه صندوق) مقابل سرباز سر گشاده، مخفی پنهان، برمز پوشیده: سخن سربسته گفتی با حریفان خدارا زین معما پرده برار (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر بسته
تصویر پر بسته
مرغی که پر او را بسته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربسته
تصویر سربسته
مبهم، تلویحا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سربسته
تصویر سربسته
ضد سرباز، پوشیده و نهفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربسته
تصویر سربسته
((~. بَ تَ یا تِ))
مخفی، پوشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربسته
تصویر سربسته
مقابل سرباز، ویژگی آنچه سرش بسته باشد از قبیل بطری و جعبه و پاکت یا چیز دیگر، کنایه از پوشیده، نهفته، پنهان، کنایه از به طور پیچیده و مجمل، برای مثال سخن سربسته گفتی با حریفان / خدا را زاین معما پرده بردار (حافظ - ۴۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بستن
تصویر در بستن
مقید ساختن، بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دستهایش بسته باشد کسی که دستانش مقید باشد مقابل دست باز، زبون بی مقدار، مغلوب، بخیل خسیس، نماز گذار مصلی، عجیب و غریب: (کار دست بسته کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخ بسته
تصویر یخ بسته
منجمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آب بسته
تصویر آب بسته
شیشه آبگینه، بلور، یخ، ژاله شبنم، تگرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر براه
تصویر سر براه
مطیع فرمانبردار، جدی وظیفه شناس
فرهنگ لغت هوشیار
سر نخ، روش کار طریقه عمل، اطلاع از کاری خبرگی، مدعا مقصود، دفتر حساب. یا سر رشته از دست رفتن، قدرت ضبط امور را از دست دادن، سراسیمه و گیج شدن، ترک کردن مهم و معامله ای، مردن، یا سر رشته یافتن، در یافتن اساس کاری را
فرهنگ لغت هوشیار
جایی در حمام که در آن جامه کنند و به داخل حمام روند رختکن گرمابه:) امیر ارسلان برخاست باتفاق قمر وزیر به حمام رفت و در سربینه لباس از تن بیرون کرد... . (امیر ارسلان محجوب جیبی 210)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بیله
تصویر سر بیله
پیکان پهنی که مانند بیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
سر افکنده خجل
فرهنگ لغت هوشیار
محوطه ای که با دیوار سنگی احاطه کرده باشند سنگچین، استوار محکم: دژ سنگ بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف بسته
تصویر صف بسته
به رده صف زده برده ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر و ته
تصویر سر و ته
اول و آخر چیزی یا جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بسته
تصویر آب بسته
یخ
برف
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، شخکاسه، یخچه، سنگچه، پسنگک، پسکک، سنگرک، ژاله، سنگک، شهنگانه
آب فسرده، آب خفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور بستن
تصویر ور بستن
بستن، چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن، سفت شدن، افسردن، منجمد شدن، منجمد ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بستن
تصویر در بستن
بستن، بستن در
بند کردن، مقید ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل بسته
تصویر دل بسته
دل باخته به کسی یا چیزی، عاشق، علاقه مند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره بسته
تصویر گره بسته
گره دار، آنچه بر آن گره افتاده، کنایه از پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخ بسته
تصویر یخ بسته
ویژگی آب یا چیز دیگر که از شدت سرما سفت و منجمد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر بستن
تصویر بر بستن
بستن، مقید کردن، پابند کردن
آماده کردن
فایده برداشتن، سود برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم بسته
تصویر هم بسته
فلزی که با یک یا چند فلز دیگر ترکیب شده باشد، همجوش، آلیاژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
کسی که سرش شکسته باشد، کنایه از سرافکنده، شرمسار، خواروخفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا بسته
تصویر فرا بسته
با دقت بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروبسته
تصویر فروبسته
گره خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کت بسته
تصویر کت بسته
آنکه کت وی را به پشت بسته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر بسته
تصویر کمر بسته
مستعد مهیا آماده خدمت، نوکر خدمتکار ملازم: (چه بندم کمر در مصاف کسی که دارم کمر بسته چون او بسی)، (نظامی)، جمع کمر بستگان
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بر آن گره ایجاد کرده باشند پیچیده معقد: بسی نکته های گره بسته گفت که آن در ناسفته را کس نسفت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب بسته
تصویر لب بسته
خاموش، ساکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم بسته
تصویر هم بسته
آلیاژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخ بسته
تصویر یخ بسته
منجمد شده فسرده شده
فرهنگ لغت هوشیار